داستان و خاطرات کوتاه فرهنگی
پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۸ ب.ظ
خاطرات درسآموز فرهنگی از شهید مظلوم بهشتی
همه جمع شده بودند برای جلسه. شهید باهنر رو فرستاده بودند که بهشتی رو بیاره. اومده بود که: آماده شید بریم؛ همه منتظر شمایند. بهشتی عذر خواسته بود و گفته بود: «جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش».
اخم باهنر رو که دید گفت: «بچهها منتظرند. سلام برسونید، بگید فردا در خدمتم»....